معنی پایتخت پرتغال
حل جدول
لیسبون
پایتخت کشور پرتغال
لیسبون
پرتغال معروف
بمی
نوعی پرتغال
تامسون
سیاستمدار پرتغال
سالازار
شهر پرتغال
فاتیما
گیمارش
ایالت پرتغال
استرمادورا
کالری خوراکی ها
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) گیاهی ازتیره سدابیان جزو دسته مرکبات که درخت نسبه بزرگ وزیبایی است و اصل آن از آسیا است ودر عصر جنگهای صلیبی از آسیا به مغرب زمین برده شده. این گیاه در همه نقاط معتدل زمین بخوبی میروید و بار میدهد. میوه آن سته و کروی شکل است که از نمو تخمدان چندین برچه یی حاصل شود. در داخل هر برچه سلولهای محتوی مواد ذخیره یی و ویتامین و اسیدی و آبدار قرار دارند. و در زاویه مرکزی برچه ها هسته ها جای دارند. میوه این گیاه مطبوع و از مرکبات دیگر مطلوبتر است. درخت پرتقال در نواحی معتدل ایران خصوصا نواحی اطراف دریای خزر بفراوانی و خوبی میروید و محصولش هم بسیار مرغوب و نیکو است. شکل میوه آن گاهی ممکنست بیضوی یا رنگ میوه اش بجای آنکه زرد رنگ باشد سرخ بود و در این صورت آنرا پرتقال خونی نامند پرتقان برتقان پرتوقال آغاجی برتقان خلو، میوه درخت مذکور.
خواص گیاهان دارویی
دم کرده برگ آن معرق ضد سکسکه وفراموشی است.پوست آن مقوی.معده ومسکن سرفه وسرما خوردگی است در ازدیاد شیر بانوان شیر ده موثر ول یبرای مبتلایان به بیماریهای کبدی ایجاد حساسیت می کند.
لغت نامه دهخدا
گینه ٔ پرتغال. [ن ِ ی ِ پ ُ ت ُ] (اِخ) نام سرزمینی است که در غرب افریقا و جنوب سنگال و در شرق و جنوب شرقی گینه ٔ فرانسه و در مغرب محیط آتلانتیک قرار گرفته است. مساحت آن 13948 میل مربع و جمعیت آن طبق آمار 1950، 440000 تن است و یکی از مستعمرات پرتغال به شمار میرود. (از دائره المعارف آمریکانا).
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
معادل ابجد
3046